قاتل فراری
قاتل فراری
کبوتر خیالت را
با خود
خواهم برد تا ...
آن فراسوی زمان!
انجا که دگر ؛
فاصله
معنائی غیر از
بوسیدن لب هایت ندارد...
اه در گلو را ناز میکشم
نبودنت را استخوان میشکنم.
ریش
ریش
استخوانهای شکسته ام
صدایشان درآمده !
ورنه حنجره دروغی
بیش نیست!
پ.ن:
نبودت یک قاتل فراریست...
2-
من؛
از زانو زدن نگاه ،می ترسم!
از...
تیر و کمان ابرو میترسم!
از اشاره ی یار/
از...
نسیم پلک زدن چشمان، می ترسم!
بداهه
تقدیم به شما اری... خود خود شما همین.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |